Web Analytics Made Easy - Statcounter

‏رحمت مشغول دل دادن و قلوه گرفتن است با يک زن شوهردار!

دختر محمود نقاش با پيشينه ي جواب رد به نقي و طلاق از همسر، سوژه پسرخاله نقي يعني ارسطو شده!

نقي هم هنوز بي خيال اين زن نشده و دوست دارد هنگام صحبت هما با طاهره، خودش هم باشد.

دوقلوها مدام دروغ مي گويند و نقي و هما را دور مي‌زنند.

‏رفتار بهتاش با خانواده در ‎قلّه‌ي‌ بي‌شعوري است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او از طريق پربيننده‌ترين برنامه تلويزيون، «خانه‌مجردي»را وارد گزينه‌هايي مي‌کند که يک جوان مي‌تواند براي زندگي آينده‌اش به آن فکر کند!

حکايت غيرت نسبت به همسر، ولايت پدر بر فرزند، بازنمايي جايگاه مرد در خانواده و کنايه‌هاي‌جنسي هم که واويلا!

بله، اصل ماجرا، درون مايه اين اثر بود. يعني: «دشمني‌ تمام‌عيار با نهاد خانواده‌ايراني.»

حالا اگر هم براي يکي دو مورد توجيه داشته باشيم، يا قضاوت‌ها را عادلانه ندانيم، مجموع اين عوامل نشان مي‌دهد که اين موجودِ در تاريکي، فيل است ولاغير!

‏خب! اين آقايان هنرمند براي چه بايد 15قسمت براي دشمني با خانواده کار بسازند؟! چه سودي برايشان دارد؟!

اگر جلوي دوربين چيپس مزمز خوردند، 15جلسه رنو و پژو را تبليغ کردند و براي هتل اسپيناس رپورتاژ رفتند، مي‌تواند توجيه مالي داشته باشد، اما چه‌کسي براي نابودي خانواده‌ايراني پول مي‌دهد؟!

‏اساسا نابودي خانواده‌ايراني يکي از کار ويژه‌هاي آژانس‌هاي سازمان‌ملل در ايران است که معمولا پولش را از سرچشمه، يعني آژانس توسعه بين المللي آمريکا (USAID) مي گيرند.

براي مجريان‌سندتوسعه‌پايدار2030، چه لقمه اي مي‌توانست چرب‌تر از يک سريال بِرند خانواده‌محور پربيننده باشد؟!

در قسمت آخر سريال وقتي که ارسطو و بهتاش از آسانسور هتل خارج مي شوند، تصوير خودشان خوب ديده نمي‌شود، ولي به مدت 20ثانيه يک پرچم در سمت راست تصوير به خوبي نشان داده مي‌شود. آن پرچم آبي رنگ، پرچم‌ يونيسف است!
يونيسف که با هتل اسپيناس تفاهم همکاري هم داشته‌است!

آقا چرا توهم توطئه داريد؟!
‏خب اصلا يونيسف نايس!

ولي به‌عنوان يک نمونه‌، پزشکي که در دوره چابهار اين نهاد شرکت کرده گفته‌است: «به ما آموزش مي‌دادند که نوجوانان و جوانان بايد به شما مراجعه کرده و فلان وسيله جنسی را گرفته و بروند و کار خود را انجام دهند!»

درست است که نبايد توهم توطئه داشت، ولي ببعي بودن هم خوب نيست!

حالا چه نيازي به اين پرچم بود؟
آخر اين چه سوال مسخره‌اي است؟!

شما يک تپه را که فتح کنيد، روي آن پرچم مي زنيد؛ آنوقت توقع داريد کسي که از دشمن پول گرفته، مديران و ناظران صداوسيما را دور زده، از هرچه نهاد و سازمان نظام است سواري گرفته و مهمترين رسانه مملکت را فتح کرده، پرچمش را نزند؟!

‏چه بسا آن پرچم در قسمت آخر سريال به اين معنا باشد که: «پروژه با موفقيت به پايان رسيد!»

چه فرضيه هزينه يونيسف براي درون مايه ضدخانواده اين سريال صحيح باشد، چه نباشد، پايتخت 6 يک رسوايي بزرگ است و همين يک دليل هم، براي آنکه يک فکر اساسي به حال مديريت و ساختار صداوسيما بشود کافيست!

 

منبع: آخرین نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت akharinnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آخرین نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۵۱۲۶۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نجاتم دهید، دیگر به پایان خط رسیده‌ام!

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۲۷ ساله در حالی که بیان می‌کرد دیگر به آخر خط رسیده‌ام، اشک‌ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: آخرین فرزند خانواده‌ای ۸ نفره هستم. در یکی از شهرک‌های اطراف مشهد و در خانواده‌ای به دنیا آمدم که از نظر اجتماعی و اقتصادی وضعیت خوبی نداشتیم.

هنوز خردسال بودم که پدرم در یک سانحه رانندگی از دنیا رفت و روزهای سخت و تلخ زندگی ما شروع شد. از آن روز به بعد مادرم در زمین‌های کشاورزی کارگری می‌کرد و زمانی که خسته و کوفته به خانه می‌رسید باید امور خانه را هم انجام می‌داد.

مادرم اگرچه سعی می‌کرد چهره خود را شاد و خندان نشان دهد ولی من می‌دانستم که چه غوغایی در روح و روانش برپاست. در همین حال برادرانم ترک تحصیل کردند تا کمک‌خرج خانواده باشند ولی هرکدام از آن‌ها هم درگیر مشکلات و گرفتاری‌های شخصی خودشان شدند و مادرم همچنان کارگری می‌کرد.

من هم که به صورت مادرزادی و از ناحیه پا دچار معلولیت جسمی بودم، اعتماد به نفس پایینی داشتم و تلاش می‌کردم از چشم دوستان و نزدیکانم دور بمانم تا مورد تمسخر قرار نگیرم. این حقارت را کاملا در مدرسه با همه وجودم احساس می‌کردم و از نگاه‌های همکلاسی هایم زجر می‌کشیدم.

فرار زن جوان از دست مرد شیطان‌صفت | مرا به بیابان‌های اطراف شهر کشاند و... بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

با این شرایط نتوانستم ادامه تحصیل بدهم و در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم. با آنکه در سن نوجوانی قرار داشتم و در رویاها و آرزوهای خودم به سر می‌بردم، راهی بازار کار شدم تا حداقل مخارج خودم را تامین کنم. این‌گونه بود که در یک لباس‌فروشی در اطراف میدان ۱۷ شهریور مشهد کاری پیدا کردم و به عنوان فروشنده مشغول کار شدم.

هنوز ۲ ماه از آغاز کارم نمی‌گذشت که با آرمان آشنا شدم. وقتی دیدم پسری نسبت به من مهر می‌ورزد و جملات زیبای عاشقانه بر زبان می‌راند، شیفته او شدم چراکه محبت‌ را در او جستجو می‌کردم و به چیز دیگری نمی‌اندیشیدم. وقتی دیدم او به من که دختری معلولم توجه می‌کند، همه وجودم لبریز از عاطفه شد.

چند سال بود که با آرمان ارتباط داشتم و بیشتر روزها را با او درپارک‌ها و سینماها قرار می‌گذاشتم. وقتی خانواده آرمان در جریان این عشق خیابانی قرار گرفتند، او را از خانه طرد کردند. آرمان هم که در یک فروشگاه شاگرد بود، خانه کوچکی را در حاشیه شهر اجاره کرد و ما با همه مخالفت‌ها با یکدیگر ازدواج کردیم. اگرچه نتوانستم مانند خیلی از دختران لباس عروسی بر تن کنم و با جشن و شادی پا به خانه بخت بگذارم، اما همین که ازدواج کرده بودم از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم.

صاحبکارم چون به بهانه‌های مختلف به فروشگاه نمی‌رفتم، مرا اخراج کرد و من برای کمک به مخارج زندگی امور مربوط به نظافت ساختمان‌ها را انجام می‌دادم.

آرمان که مصرف تفریحی مواد مخدر و سیگار را از همان اوایل جوانی شروع کرده بود، خیلی زود و بر اثر معاشرت با دوستان ناباب در حاشیه شهر به یک معتاد حرفه‌ای تبدیل شد و مرا هم آلوده کرد. با آنکه پسرم تازه به دنیا آمده بود، هر چه دو نفری کار می‌کردیم باز هم نمی‌توانستیم هزینه‌های اعتیادمان را تامین کنیم.

وقتی به چشمان زیبای فرزندم نگاه می‌کردم از خودم متنفر می‌شدم که چرا نباید غذای مناسبی بخورم و فرزندم را این‌گونه ضعیف نبینم. خیلی دلم به حال نوزاد شیرخواره‌ام می‌سوخت به همین دلیل بارها تصمیم گرفتم از چنگ این هیولای سفید (شیشه) فرارکنم ولی مانند کبوتری خانگی دوباره بر بام مواد افیونی لانه می‌ساختم و روزهای نکبت‌بار را تکرار می‌کردم و نابودی آینده‌ام را به چشم می‌دیدم. این بود که به کلانتری آمدم تا شاید راهی برای نجات خودم بیابم.

با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) راهکارهای قانونی و اقدامات روان‎شناختی برای نجات زن جوان از منجلاب اعتیاد در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

کد خبر 850279 منبع: خراسان برچسب‌ها خبر مهم اعتیاد - مواد مخدر خانواده حوادث ایران

دیگر خبرها

  • مهران مدیری با یک سریال بازمی گردد | جزئیات شروعِ پیش‌تولید پایتخت
  • تسویه ۲۰ همتی با بانک‌ها از طریق واریز و برداشت/ کارنامه موفق مدیریت شهری در اداره پایتخت
  • متس هوملس در آغوش خانواده و دوستانش پس از رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا / فیلم
  • واگذاری خدمات پس از فروش اتوبوس‌های برقی را به شرکت‌های داخلی
  • رویان، مهیار عیار و چند سریال دیگر
  • نجاتم دهید، دیگر به پایان خط رسیده‌ام!
  • پوتین اهداف ملی روسیه تا سال ۲۰۳۶ را تعیین کرد
  • سردار رادان: زن چادری در ایران پرچم است
  • رادان: هر نوع حجابی برای دشمن یک پرچم ایران شده
  • هر نوع حجابی برای دشمن یک پرچم ایران شده است